پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

یادش بخیر بچگیا3

خوب اینبار هم عکس یکی دیگه از بچه ها رو میذارم و شما حدس بزنید که کی هستش این دوست عزیزمون؟


                            خودم بودم باو


توی این عکس فک کنم گفتش سمت راستی هستم اگه اشتباه نکنم

و اینم از بزرگتریاش

نظرات 79 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:48 ب.ظ

آقای نجفی مبارک باشه!خیلی خوشحال شدیم.

ترم جدیدبیارش سر کلاس ببینیمش.
من میگم عقد وعروسی رو تودانشکده خودمون بگیریم هرچی نباشه طایفه ی دامادهستیما.

وایسو اول یه چیزی به مرتضی تو دلم بگم با این چیزی که برای من الکی الکی علم کرد
خوشحال شدید؟
حالا چی شده؟
طایفه بندیشم کردید ماشالله
من که خبر از چیزی ندارم
کیو بیارم
دختر خاله 64 سالمو میگی؟
اون نمیاد پاش درد میکنه از پله ها نمیتونه بیاد بالا
بچه ها طور خدا این چرتو پرتای مرتضی رو جدی نگیریدا
مرتضی من بسوزوم سوزوندمت اساسیا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:27 ب.ظ

چقد همکلاسیای بی انصافی دارید.
آقایون و خانوما جهت اطلاعتون آقای نجفی تو کلاس تغذیه ای که با گروه ما داشتن خیلی سر سنگین بودن یعنی در حدی بودن که بچه های ما ازشون میترسیدن چه برسه به....
از طرفی ما مونده بودیم چرا وقتی بهشون گفتیم بیان ردیف اول بشینن یکم ناراحت شدن.شایدم داشتن کسی رو دید میزدن.

دم شما گرم باز اومدی حقیقت رو گفتی
یعنی من ترسناک بودم
چه برسه که چی؟
استغفر الله این آخرش رو که خراب کردی این چه وضعه تعریف هستش من کیو دید بزنم
من نمیگم خدایی نکرده پیغمبر زاده هستم و هیچ جایی رو نگاه نمیکنم اما اهل دید زدن نیستم دیگه
نه اتفاقن من زیاد ناراحت نشدم یه بنده خدای دیگه ای خیلی ناراحت شدش
ولش کن ازش بگذریم بهتره
کلاس کلاس شما بود هرجا میگفتید بشینیم برا ما فرقی نداشت اما لحن گفتار یکی از دوستاتون میتونست به نحو مناسب تری باشه
اما کلن کلاس فوق العاده خوبی داشتید قدرش رو بدونید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:30 ب.ظ

اگه عروسی در کار باشه بهترین جا همون دانشکده ی باصفای بهداشته. اشکالی نداره طایفتون رو هم بیارید حیاطمون بزرگه همه جا میشن.

دست شما درد نکنه
انشالله عروسی مرتضی جون رو اونجا برگزار میکنیم

تزئیناتشم خودم انجام میدم براش دست خودمم مرسی
دیگه به این ترتیب دو طایفه عروس ودوماد باید مهمون شما باشن
چون هم مرتضی و هم حاچخانومش از دانشکده خودمونن

morteza پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ب.ظ

سید خوش بحالت چه طایفه بزرگی دارید یادت باشه ی شیرینی مخصوص باید بدی
من به شوخی گفتم ولی انگار قضیه جدی بوده بادا بادا مبارک بادا انشالا مبارک بادا

منظورت رو نفهمیدم چی چی میگی؟
مرتضی میام تو حلقتا
اصن میدونی چیه من تا حالا دختری رو ندیدم که من بتونم لیاقتشو داشته باشم فهمیدی داداش
همه از من سر هستن
پس دور مارو برا ازدواج خط بکش اونم از نوع قرمزش

morteza پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:21 ب.ظ

آخ عصبانی میشی چقد بامزه میشی فدات شم زیاد حرص نخور اول زندگی خوب نیس


پس بی زحمت شما ببند

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:57 ب.ظ

این بهداشتیا چقدرباحیاطشون کلاس میذارن حالاخوبه ساختمونشون کلنگیه!
باشه عقدرو اونجامیگیریم.(ولی فقط به خاطرعروسمون)

فک کنم یکی از زیباترین حس ها برا بچه این باشه که منو بسوزونن
فک کنم خیلی حال میده آره
این عروستون که الان گفتید دقیقاً کیه؟ من باید بشناسمشون
بچه ها ولی حیاتشون خوبه هرکدومتون خواستید عروسی کنید بگید با این خانومای بهداشت هماهنگ میکنیم مجلساتونو برگزار کنید
شبی 100 تومن

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:23 ب.ظ

آقای نجفی مبارک باشه
حالا این عروس خوشگلمون رو کی میارید تا ببینیمشون
عروسی هم فرق نمیکنه هرجاگرفتید فقط ماروهم دعوت کنیدا
انشالله که خوشبخت بشید!

بچه ها این شوخیای مرتضی رو انگار خیلی جدی گرفتید
عروس خوشگلمون آخه اگه کسی خوشگل باشه به نظرتون به من میدنش
بچه ها یه چیزایی نگید که من بدبخت دیگه نتونم اصن سرکلاس بیام
وجدانن من به فکر تنها چیزی که نیستم الان زن هستشبابا بی خیال شید گناه دارما

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 ب.ظ

منظورتون از دوستمون کدومشونه؟نمایندمون رو میگید؟
اگه نماینده بوده بگید.اگه حرفی زدیم که ناراحت شدید معذرت میخواییم.دید زدن رو هم شوخی کردم.

نمیدونم والله فک نکنم خانم جلیلی بودن
ولش کن بابا من که گفتم ناراحت نشدم حالا هرکی هم بودن بالاخره هر انسانی جایز الخطاست چه من باشم چه هر فرد دیگه ای بالاخره ممکنه کلامی ناخاسته از دهانمون خارج بشه که در اون زمان نامناسب باشه
راحت باشید اگه من میخاستم با شوخی دوستان ناراحت باشم مطمئن باشید الان نباید اینجا میبودم
فک کنم جنبه شوخیم بالا باشه
و اون جوری هم که به دوستان جواب میدم میخام دیگه واقعن شورشو در نیارند والا من ناراحت بشو نیستم

abolfazl hosseini fard moghaddam پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ب.ظ

بچه پر رو
زودرنج
دیشب انقد ناراحت شد با یه شوخی ساده ما که من ترسیدم و به غلط کردن افتادم
آی ایهاالناس از خشم محمد بگریزید که خشمی است عظیم و جهان گیر
این بشر شتره،یه کینه ای داره یهو خودشو بروز میده

مرده شورت رو ببرم ابولفه حالا امشب تمت رو عوض کردی
من بت گفتم این پست مسخره رو بردار خودت برنداشتی
هرکسی هم بگه اخلاق منو نمیشناسه تو یکی که از همه بهتر منو میشناسی
الان کینه ام گل کرده میخام حال این مرتضی رو فقط بگیرم طرح ونقشه ای داری ازت خریدارم

abolfazl hosseini fard moghaddam پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ب.ظ

آفرین محمد جون
من همین رو می خواستم بگی
من از همه بهتر میشناسمت
من دوستت هستم نه دشمنت
با من مهربون باش عزیز ستم بر دوست خلاف عرف است

دشمن دانا به از نادان دوست

با مرتضی بودما تو که جای خود داری

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:33 ب.ظ

اگه بگم من خودم جلیلی هستم چی؟واقعا هرچقد فک میکنم چی گفتم یادم نمیاد چیز بدی گفته باشم.آخه ما با بچه ها قرار گذاشته بودیم پسرا ردیف اول بشینن اونوقت شما اومدید ردیف آخر یکم برامون سخت بود.

شما خانم جلیلی نیستید
و اگرم به گفته خودتون باشید خانوم جلیلی چیزی نگفتن پس اینقد پی اش رو نگیرید
جلو اومدیم که همش جنگ پرستاری و بهداشت رخ میداد
شما برعکس کلاس ما هستید دخترای ردیف جلوتون شلوغ تر از ردیفای آخر بودن
ردیفای آخر فقط همون خانومه که همش میخاست برا دکتر حضوری کباب با کیوی درست کنه صداش در میومد
اما ماشالله به این ردیف جلوتون

abolfazl hosseini fard moghaddam پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ب.ظ

دشمن دانا به از نادان دوست
می گی که این جمله رو با مرتضی بودی و معمولا هم این جمله رو درباره یه دوست می گن
واقعا دستت درد نکنه دیگه من شدم دشمن؟؟؟؟؟؟

آخه تو کجات داناست؟
تو دوستی اونم از نوع درجه یکش اما یکمی خلوچل هستی دیگه خداییش
نگو نه که منم تورو از همه بهتر میشناسم

محرابی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:55 ق.ظ

یکی به من بگه اینجا چه خبره؟؟؟
عروسی کیه؟ قضیه چیه؟
حالا عروسی هر کی هست قربون دستتون یه دست غذا هم باسه من بذارید کنار

خبری نیستش خانم محرابی اینها دسیسه ای از جماعت منحرف هستش
نمیدونم بچه ها میگن عروسیه فک کنم عروسی مرتضی باشه
قرارم شده عقد و عروسی رو بهداشت بگیریم برا گنجیشکای خوشبختمون
مرتضی جون دو دست جوجه برا خانوم محرابی بذار کنار یادت نره داداش

morteza جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:45 ب.ظ

باشه از غذای عروسی تو براشون کنار میذارم ولی بهتره خودشون هم تو عروسیت باشن
ببین رفتی بهداشت رو هم بهم ریختی تو کی میخوای به راه راست هدایت شی
سید جون نوکرتم داداش ببخش شوخی کردم باهات تو دیگه متاهلی نباید با ما بگردی (شکلک بوس نبود مگرنه برات میذاشتم)

یعنی تو عروسیت نمیخای بچه ها رو دعوت کنی
شانس گفت امروز قرار لغو شد والا میخاستم بیام حالتو بگیرم اساسی

morteza جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:58 ب.ظ

سید جون حلال کن داداش خیلی اذیتت کردم
انشالله هرموقع خواستی زن بگیری خودم تو عروسیت با آبکش آب میارم
نوکرتیم دادا

انشالله عروسی شما داداش خودم برات بندری میرم

ایران 98 جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:52 ب.ظ

اقا تدارک بزن و بکوب عروسی با من.اونم مفتی.فقط قربون دستت زمان دقیق مراسما رو لیست کن بهم بده.ای جانم عروسی....

بیا مرتضی همه بچه ها میخان برات زن بگیرن داداش

modest man جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:39 ب.ظ http://loveandfaith.blogsky.com/

بازگشایی رموز
بچه ها وقتی این قضیه و پیغام یکی از خانومای بهداشت مبنی بر اینکه شما کسی رو از بهداشت پسندید پیش اومد
به مرتضی گفتم با اون جمله مسخره ای که گفتی طرفدارات تو بهداشت جلو پات بلند میشدن پدر مارو درآوردی الانه که درد سر ما شروع بشه و بچه ها فک میکنن چی شده
بعدش گفت سید من نمیتونم این موقعیت رو برای سوزوندن تو از دست بدم بذار یه ذره شروع کنم به سوزوندنت بخندیم
و منم چون بچه باحالی بودم بش مجوز دادم البته بی وجدان زیادی میخاست منو بسوزونه که انشالله حالشو میگیرم سر این قضیه بعدن
و ابولفضل هم که رفیق فابریک و اصن نیازی به اجازه نداره و خودش الی اللهی سر شوخی رو باز کرد
و من هم به حالتی بشون جواب دادم که دیگه بیشتر از این شورش رو درنیارن چون جالب نبود والا من اصن عصبانی بشو نیستم به این راحتیا
فقط همین و قضیه اصن همچین چیزی که جلوه شد نبوده
و خود بچه های بهداشت هم که گفتن از من میترسیدن چه برسه که .....
ولی برخلاف ظاهرم اینقدام ترسناک نیستما

[ بدون نام ] جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ب.ظ

آقای نجفی من رو هم حلال کنید.
امیدوارم موفق باشید.

مگه چیزی شده که بنده شما رو حلال کنم
دور هم جمع بودیم و خندیدیم
غیر از این چیز دیگه ای بود
راستی به بارم به من گفتید شیخا تو کلاستون
نمیدونم دکتر حضوری دقیقن چی چی پرسید ولی یه مسئله مذهبی بود که بنده جواب دادم
یکی از خانوما در اومد گفت اوه طرف شیخه
ولی من کلاس شما زیاد منبر نرفتما خداییش تو کلاس خودمون که همش بالای منبر هستم

I'm UNKNOWN شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ب.ظ

خود شیرین ...
همین یه کلمه یه دنیا معنا داره واست

من حقیقت رو اومدم گفتم میخای حقیقت در مورد تو رو هم بگم

morteza شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ

واقعا راست میگفتن آخرالزمان بچه ها میرن بالا منبر سید ی روزی با مغز پرتت میکنیم پایین

لابد میخای منبر رو خالی بذارم تو بری بالاش
بچه مومن بهتر از بزرگ کافره

morteza شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:04 ب.ظ

اره خود میرم حداقل واسه مردم سردرد درست نمیکنم
انشالله قراره تکمیلی دارو باز بریم بهداشت ببین چه بلایی سرت بیارم

من دیگه بهداشت نمیام با این کاری که تو کردی

morteza شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:11 ب.ظ

سید جون چون خیلی دوست دارم و مثل داداشم میمونی برات رفتم تحقیق.بچه های کلاس خبر داشته باشید قضیه جدی هستش آماده باشید همین روزا به عروسی دعوتید

داداش بت یادآوری میکنم احتمالن همین روزا قراره با بچه ها بریم بیرون
احتمالن شما هم تشریف میارید و بنده هم هستم
بعدشم مرتضی رضا امیدی میگفت یکی از بچه های کلاس با یکی ازبچه های بهداشت اسمس بازی میکنه میشناسیش شما؟
حالا هرجور تمایل داری بحث رو ادامه بدیم یا نعه

morteza یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:47 ق.ظ

نه من از کجا باید بشناسم ؟؟؟؟
در مورد ی قضیه هم با هم بعدا صحبت میکنیم اینبار دیگه جدی هستش

مطمئنی داداش
من به حرفت اطمینان دارم
ولی چقد عصبی میشی باحال میشی

I'm UNKNOWN یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:00 ب.ظ

نفهمیدم چی شد ؟؟
مرتضی مثل اینکه قضیت جدیه !!
نامرد با همه آره با مام آره ؟! خب میمردی زودتر به خودم میگفتی . تازه کمکت هم میکردم ...
رفیقم رفیقای قدیم .
اگه بهم میگفتی که جدی جدی قصد کاری رو داری که نمیومدم اذیتت کنم تو وب ...
نجفی این مرتضی رو اذیت کنی با من طرفی ها . من خودم حامیتم مرتضی . خواستی عقدی چیزی هم بگیری خودم ساقدوشت میشم ...
حالا این فرد خوشبخت ورودی چه سالیه ؟؟

ساقدوش چندتا میخان؟
خلاصه اگه زاپاس خواستی من هستم
سال بالایی هست انگار آره مرتضی جون
رضا گفته به من ربطی نداره میخای بزنی نصفش کنی بزن
نون عقدتم با من

[ بدون نام ] یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 ب.ظ

بابا آفرین به این دخترای بهداشت.چقد تو مخ زدن شما ماهرن.من فک میکردم دخترای خیلی سرب زیری هستن نگو اینا دست شیطونو از پشت بستن.

خیلی شیطونن شما باید بیشتر بهشون نظارت داشته باشید دل مرتضی رو بردن

[ بدون نام ] یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ب.ظ

تازه دارم میفهمم آقای ضیایی گفت دانشکده بهداشت سابقه داره، یعنی چی!!!! البته پسرای شما هم همچین دست کمی از دخترای ما ندارنا.یه بار آوردینشون بهداشت خودشونو نشون دادن

نه بابا بچه های ما هیچکدوم به غیر از سعیدی اهل عمل نبودن تا اونجایی که من میدونمفقط حرف میزنن
ولی من هم از سوابق بهداشت شنیدم چه برسه آقای ضیایی

[ بدون نام ] دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 ق.ظ

گفتیم حیاط زیبایی داره ولی بعضی وقتا این حیاط زیبا مشکل ساز میشه دیگه.بهداشت تو همه مسائل پیشتازه.

یا ابا صالح من تو دانشگاه های قم فقط از دوستانم در مورد حیات دانشگاه مفید و دانشگاه آزاد مطالبی رو شنیدم
دم شما واقعن گرم پس بهداشتم باید به لیست فوق اضافه کنیم
همینه دیگه دانشگاه هایی که گل و بلبل داشته باشن از این بهتر نمیشن دیگه
پس علتش همینه تو دانشکده ما مشکلی رخ نمیده چون گل و بلبل نداریم

[ بدون نام ] دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 ق.ظ

نخیر چون بچه هاتون میان دانشکده ی ما مشکلاتش میشه مال بهداشت.وگرنه همون پسرای شما هستن که تو بهداشت دست گل به آب میدن.
در ضمن مشکلات دانشگاه آزاد و مفید فراتر از حرفه.

میخان کلاس فارمای پیشترفته رو اونجا بذارن خدا به دادتون برسه این چندتا از بچه ها کلاس ما بیان اونجا بهداشت رو ترکوندن مطمئن باشید
پس بی زحمت خودتون مراقبشون باشید یه وقت خدایی نکرده اذیت کردن با کفش مجازید بزنید تو کله شون چون شاید من نباشم باشون ارشادشون کنم
مخصوصن این مرتضی و رض افغان رو مراقب باشید گند نزنن

morteza دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:47 ق.ظ

ببین ی شب نیومدم وب چطور جو رو عوض کردی حالا خودم شدم متهم
صادق جان قضیه در مورد نجفی جدیه نه من حالا ببین کی گفتم
سید با این حرفا دیگه تو بهداشت مارو راه نمیدن شک نکن بابا من چیکار کردم خوبه بچه ها شاهد بودن نمیشد جلوی تورو گرفت چه کارها که نمیکردی همین که رفتیم تو حیاط زدی زیر آواز و ...
در مورد بهداشت هم من یکی فقط ی دونه از پسراش رو میشناسم بقیه معرف نجفی هستن.در ضمن ما که از خانوم هاشون چیزی ندیدم خدا وکیلی سر به زیر بودن

خانوماش خداییش سر به زیرن ولی تو سر به هوایی
من اصن آواز بلدم بخونم خداییش خوبه صدای تو خوبه بی وجدان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد