پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

یک داستان خیلی عاشقانه

دو مرد برای بازی گلف به زمین گلف منطقه خود می‌روند. درست زمانی که یکی از آن‌ها می‌خواهد به توپ ضربه بزند، متوجه می‌شود که صفی بلند از مردم عزادار همراه با یک تابوت از جاده کنار زمین گلف می‌گذرند تا به مراسم تشییع بروند. مرد دست نگه می‌دارد، کلاه گلف خود را از سر برمی‌دارد، ‌چشم‌هایش را می‌بندد و به نشانه احترام، ‌رو به عزاداران تعظیم می‌کند. دوستش می‌گوید:‌ «وای، این معنادارترین و تاثیرگذارترین حرکتی بود که تا به حال دیدم. تو چه مرد بااحساسی هستی.» مرد پاسخ می‌دهد: «بله،‌ خب به هر حال او 35 سال همسرم بود».

نظرات 7 + ارسال نظر
سعیدی سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:07 ب.ظ

واقعا خیلی عاشقانه بود تحت تاثیر قرار گرفتم.

من خودمم تا حالا داستان به این عاشقانه ای ندیدم لامصب عشق موج میزنه

علی سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ http://websher.vcp.ir

اصلا خوشم نیومد

البته ناراحت نشی یه وقت واسه این شکلکه
خوب خوشم نیومد دیگه

مجتبی.خ پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:52 ب.ظ

مرتیکه بی احساس.اه اه اه

جوش نکن خلیلی جون

لاله پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:20 ب.ظ

بازم به معرفت این .بعضی ها که بشکن می زنند آخ جون زن دوم. بعد ۴۰ نگذشته ...

پس به سلامتیش
نــــــــــــــوش

ص.زمانی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ب.ظ

غنچه خندید وگلی تازه به دنیا امد/خارخندیدوبه گل گفت سلام/وجوابی نشید/خاررنجیدولی هیچ نگفت/ساعتی چندگذشت گل چه زیباشده بود/ناگهان دست بی رحمی امد/گل سراسیمه زوحشت افسرد/تاکه ان خاردران دست خلید وگل ازمرگ رهید/صبح فرداکه رسید/خارباشبنمی ازخواب پرید/گل صمیمانه به اوگفت:سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

javad پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 ب.ظ

وای چ با احساس.
تک تکموهای بدنم سیخ گردید

مجتبی.خ شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ق.ظ

لاله ی عزیز این چیه؟مگه در مورد کتاب داری حرف میزنی که میگی این ؟ به هرحال.مهم نیس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد