پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم احساس سوختن به تماشا نمیشود...


زخمهای دلم را ببین...

به زخم هایم می نگری...؟

درد ندارد دیگر...

روزی که رفتی مرگ تمام دردهایم را با خودش برد...

مرده ها درد نمی کشند...!

از تو خواهشی دارم...

برنگرد دیگر...

زنده ام نکن...


 تا به حال شده دوست داشتنت رو قورت بدی...


لبخند بزنی و بی تفاوت باشی...


شده دلتنگی بپیچه به دلت و راه نفست رو ببنده خفه ات کنه...


شده یه آهنگ برات بشه روح یه لحظه...


بشه خاطره...


و هر چی تکرار بشه دیوانه ترت کنه...


شده بری همون خیابونی که با اون رفتی...


چند متر جا رو هی بالا و پایین کنی...


بغض کنی و... لذت ببری...


همون قدر که اون روز لذت بردی...


شده تمام روز رو در انتظار یه جواب بیقرار باشی...


شده بشکنی... 


    و باز بشکنی ...     


          و باز بشکنی ...          

 

                   و هزار بار دیگه هم بشکنی...                   

             

اما باز با دست و دل شکسته دوستش داشته باشی...


            اصلا ببینم شده این همه عاشق باشی...  


http://www.aftablog.com/uploads/e/eshghehman/139045.jpg

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست...

فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم...

بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست...

فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم...

تموم لحظه های این تب تلخ...

خدا از حسرت ما با خبر بود...
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست...

خودت دیدی دعامون بی ‌اثر بود...


این دل نوشته ها...

نه... نه... ببخـــشــــید...!

این درد نوشت ها...

نه دلنشین اند نه زیــبا...

اینها یک مشت... 

حــرف زخــــم خورده ی بـغـض دارند...

که نشانی دردنـــــــــاک...

از یک عشق نـاکــــام دارند...

و تـنــها مخــــاطبش...

                 غایـب است...!       

 

نظرات 3 + ارسال نظر
Rohani یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:36 ب.ظ

بدتر از رفتن گندی است که انسان ها به باور یکدیگر میزنند....

نجفی یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:57 ب.ظ http://evilandangel.blogsky.com

دیشب که اینقد تو یاهو مسنجر گریه و زاری کردی حالمون بهم زدی
حالا اومدی وبو با غمت نابود کنی
داداش غم تو کوهم میترکونه چه برسه وب
کوتاه بیا

چشم
بی خیال می شم
می خواستم غیبتم رو موجه کنم

علی سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:21 ق.ظ

یک شب که به ماه روشنش می ارزید

روحی که به آزار تنش می ارزید

بگذار بگویند که او مرد نبود

این عشق به گریه کردنش می ارزید

«سید مهدی موسوی»

اگه من مدیر وبلاگ بودم می گفتم به کارت ادامه بده
اگه مخاطب بودم می گفتم به کارت ادامه بده
اگه جای تو بودم به کارم ادامه می دادم

من حالتو می فهمم

شاید فقط یک عاشق بتونه مجنونو درک کنه
اگر تو مجنون دنیایی هستی که شب ها بدون فکر به اون خوابت نمی بره
من هم یک عاشقم
ولی باور کن حال تو را می فهمم

«دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غم ناک است»
سهراب سپهری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد