پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

راستشو بگیا

بگو کدوم گزینه؟

من که به شخصه گزینه 5 رو انتخاب میکنم 

و البته با این صادق میرم و اگه صندلیش ضامنی چیزی داشت بازش میکنم تا یکم بخندیمبلکه از دستش راحت شیم اگر خدا بخاد

 و مرتضی رو هم میگم ابولفضل بندازه پایین

راستی انتخاب گزینه 7 ممنوع هستا بی ادبا به من همه چه

نظرات 33 + ارسال نظر
abolfazl hosseini fard moghaddam چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:25 ب.ظ

سید جون تو بلیطش رو بده من میرم
مفت باشه کوفت باشه
در ضمن من اعلام آمادگی می کنم برا انداختن مرتضی

خدا خیرت بده بندازش تحفه رو از دستش راحت شیم
قبلنا بچه خوبی بود ولی الانا دیگه بدرد نمیخوره
البته تقلب خوب میرسونه ها

abolfazl hosseini fard moghaddam چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:25 ب.ظ

1
1
1
1
1
1
1

بزن بریم

ali چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:26 ب.ظ http://wikinote.blogsky.com/

گزینه ی 8
کنتور که نمی ندازه!

نه شما راحت باش

I'm UNKNOWN چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:04 ب.ظ

داش خواستی ما رو بندازی حواست به چفت صندلی خودت هم باشه ...
اگه بشه چی میشه . فکرش رو بکن . خوشحال و خندون سوار میشیم ، اول که سرعت میگیره هیچی ولی یه دفعه شتابش زیاد میشه و میره به یه سمت . بعد یه دفعه ترمز میکنه و برمی گرده . اونوقت ما میبینیم نجفی داره همینطور مسیر مستقیم رو ادامه میده البته رو هوا ...
البته فکر نکنم زیاد بتونی بری ، همون جا سقوط میکنی به علت سنگینی ...
مرتضی خواستی یه کاری کنی این دو تا برن رو هوا بگو منم هستم ...

ابولفضل این بچهه داره پر رو بازی درمیاره ها
بیا بشونیمش وسط آدم بشه
صادق دیشب خوابتو دیدم راستی
تو بیداری که ولمون نمیکنی(اینقد که من با این اسمس بازی میکنم اگه دوس دختر داشتم باش اسمس بازی نمیکردم والا به غرعان) تو خوابم اومدی سراغم
خواب دیدم ریشاتو زده بودی
ولی برخلاف واقعیت تو خواب خیلی خوشگل شده بودی

رضا محمودی چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:04 ب.ظ

سید من اینو سوار شدم خیلی باحاله
لطفا گزینه ی (سوار شدم ) رو هم اضافه کن

نکنه تو پارک ارم که 1 100ام اینم نیستو سوار شدی

سعیدى چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 ب.ظ

گزینه ى 5

abolfazl hosseini fard moghaddam چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ب.ظ

صادق جون داداش شما بیا امتحان کن
من و محمد رو دعوت کن پارک(همون پارک ارم هم با اینکه محمد میگه کوچیکه عیب نداره)3 تایی این و یا مثل اینو سوار شیم اون بالا بالاخره یه جوری از پس هم برمی اییم
یا تو پرواز تو افق رو تجربه می کنی یا ما
یار کمکی هم خواستی بیار
راستی یه وقت ریش و سیبیلاتو نزنی بعد بیایی پارک که در اون صورت به ما هم نیازی نیست به علت از دست دادن تعادل خود به خود در افق به پرواز در می آیی
راستی گوسفندا که تو آغل کنار خونتون بودن یه وقت سرما نخورن

خخخخخخخخخخخخخخخخخ
ایولا ابلفه دمت گرم

morteza چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ب.ظ

ابوالفضل از دلت میاد منو بندازی پایین من که ...
صادق اینطور نمیشه بیا کلاس رو از دست این دوتا راحت کنیم مایه عذاب بچه ها هستن.چطوره ی کمربند انفجاری ببندیم به تو بری وسطشون آی حال میده این نجفی رو بترکونی پخش بشه رو دیوار

مرتضی من یک حالی از تو بگیرم فقط
خدا لعنتت کنه
منفجرت میکنم تا بفهمی دیگه شوخیالکی از خودت درنیاری
واقعن پخش دیوارت میکنم تا حالت جا بیاد

I'm UNKNOWN چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 ب.ظ

نه داداش . گوسفندا جاشون خوبه . هی میگن اون گوسفنده که دفه قبل آوردی رو بیار دوباره . خیلی باحال بود ...
گوسفندن دیگه . به دل نگیر . تو رو با خودشون اشتباه گرفتن ...
داش زیستت خوب نیستا . سیبیلا باعث تعادل میشن که فکر کنم شما از این نظر از ما آباد تری ...
نه مثل اینکه بهتره ما با هم یه سفر بریم . داش یه تنه همتون رو حریفم . چی فکر کردی ؟!!( رجز خوندن )
از الآن میتونم نجفی و ابولفضل رو تصور کنم که دارن دوتایی تو افق محو میشن . چه رویایی و رومانتیک ...

داداش من به عمودی و افقی کار ندارم فقط بدون فاتحه ات خوندس

morteza چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 ب.ظ

ایهالناس اگه من مردم بدونید این نجفی من رو کشته
صادق کجایی که داداشتو کشتن
چقد کریه کردم اشکم خشک شد.
صبر کن خودم از رو این پرتت میکنم پایین

مرتضی دیگه نعه من نعه تو

morteza چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 ب.ظ

صادق بزن شیپور جنگ رو

مرتضی با اون خالی که بستنی خونت حلال شده برام

morteza چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ب.ظ

من و خالی بندی؟؟؟؟ تهمت نزن پسر خوب.صبر کن تو میدون جنگ مشخص میشه

اصن همین فردا صبح بیا بریم
تا آمریکا نمیخاد بریم بیا همین پارک ارم تا حسابت رو برسم

abolfazl hosseini fard moghaddam پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ق.ظ

آقا صبح ساعت چند بریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من حساب این ناشناسه رو می رسم
محمد تو هم حساب مرتضی رو
البته مرتضی اگه خواستی کمربند انفجاری ببندی به ناشناس تا بره و محمد رو بترکونه با کمال میل باهات همکاری می کنم

نعه من با صادق جونم دیگه کار ندارم تازه فهمیدم عجب آدم گلیه
بیا ابولفضل جونم با ما همراه شو فقط حال این مرتضی رو بگیریم و ادمش کنیم

I'm UNKNOWN پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:14 ق.ظ

مرتضی بزن بریم . بیا نجفی رو یه گوشه خفت کنیم ببریمش پارک ارم ، قشنگ مینشونیمش رو صندلی . وقتی رفتیم بالا مثل توپ پرتش میکنیم هوا ...
نمیدونی . اینقدر ناز تو افق محو میشه که نگو ...
استراتژی باحالیه نه ؟!
فقط اینکه کجا ممکنه بیاد پایین و چقدر تلفات داشته باشه نگرانم کرده . آخه خودت که میدونی اگه نجفی بترکه ...

صادق جون بیا تو تیم ما داداش سه تایی بشیم علیه این مرتضی کثیف
من حاضرم بترکم اما بذار این مرتضی رو هم با خودم بترکونم
باشه داش

morteza پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:18 ق.ظ

باشه صبح 7 تو بارک روبروی خونه ما .صادق کجایی یار منو باش رفته خوابیده بی میخواهیم بترکونیم

صادق با منه
مرتضی جون فردا ترکیدی مطمئن باش

morteza پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ق.ظ

صادق گول ظاهرش رو نخور این میخواد ... کنه با خودم بمون ضرر نمی کنی.فکر کنم تو امتحانات کنار خودم باشی نترس همش رو بهت میرسونم

مرتضی جون آماده مرگ باش
تاتو باشی با من دیگه در نیفتی

I'm UNKNOWN پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ق.ظ

مرتضی میدونی مزدور چیه و به کی میگن ؟
مرتضی دوست نداشتم این کار رو بکنم ولی میبخشید دیگه . یه پیشنهاد خوب دریافت کردم ...
خودت منو میشناسی . من دوستام رو به همه چی ترجیح میدم اما این بار ...

آره خریدمش مرتضی جون به دستهای پشت پرده هم ایمان بیار داداش
صادق جون همتیمی عزیز

abolfazl hosseini fard moghaddam پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 ق.ظ

پس قرار شد به محمد کمربند انفجاری ببندیم تا با مرتضی بترکن
منو نا شناس هم می ریم سواره این دستگاهه می شیم تا زورآزمایی کنیم و بلکه من بتونم یه کلاس رو از شر این ناشناسه خلاص کنم

ابولفضل عزیزم به صادق جون چیزی نگو تازه فهمیدم چه موجود گلی هستش

s.a.m پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ق.ظ

واقعیتشو بگم گزینه 6 چون تجربه سوارشدنشو دارم !
-
-
-
(برای بار دوم اگر تنها باشم اصلا ,
ولی با نامزدم باشم حتما)

یعنی نامزدتو میخای پرت کنی پایین

I'm UNKNOWN پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:48 ق.ظ

در جواب ابولفضل جان باید گفت : گزینه 4

اونم خوبه
اصن هرچی تو بگی ماهه

abolfazl hosseini fard moghaddam پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:56 ق.ظ

کم آوردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مرتضی که عددی نیست بابا صادقم خریدم دیگه

abolfazl hosseini fard moghaddam پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:00 ق.ظ

تو رو هم که تو مطالب پایینی منفجر کردیم
پس باز خودم پیروز میدان شدم

ساعت الان یک نصف شب هستش و 5 نفر در وب اپ هستند
یعنی واقعن با این گندی که زدید همه فک کنم خبر دار شدن از خواب بلند شدن اومدن تو وب

REZAOMIDI4444 پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:18 ب.ظ

من که حاضرم سوار میشم این نوشناس رو هم پرت کنم پایین خیالمون راحت شه از دسش!!!!

نه من دیگه با صادق رفیق شدم پشت سرش حرف نزنید

javad پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:49 ب.ظ

اصلا به تو چه
ولی اگه پایه باشید منم پایم هر چندبا شناختی که از بچه ها دارم پاش که بیفته میگید گزینه ی 3

نه بابا گزینه فقط گزینه 5 هستش کسی هم زیرش بزنه با من طرفه

morteza پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:03 ب.ظ

یعنی تو کلاس ی نفر پیدا نمیشه با من باشه؟؟؟؟
اصلا خودم 3تاتون رو حریفم نفس کش

یعنی با اون هیکلت فکر کردی میتونی حریف من بشی حالا ابولفضل و صادق به کنار

morteza پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ب.ظ

اره حریفم کجاشو دیدی.تازه من ی یار دارم شما نمیشناسید برگ برندمه دقیقه اخر روش میکنم

داداش رجز نخون بیا تو میدون حالیت کنم
با اون گندی که زدی به خونت تشنه هستم الان چجور

morteza پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:22 ب.ظ

آی قیافت دیدنی شده ها فکر کنم از گوشات بخار میزنه بیرون
باشه بریم تو میدون ببینم باز زبون درازی میکنی

منتظرم داداش

modest man پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:37 ب.ظ http://loveandfaith.blogsky.com/

پس چی شد مرتضی جونیم جا زدی منتظر تماستم

I'm UNKNOWN جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:15 ق.ظ

خب دوستان ، مثل اینکه بعضی ها فکر های پلیدی تو سر دارن ...
رضا جون ، داداش ، مثل اینکه خیلی دوست داری کنار مرتضی تو افق محو بشی مگه نه ؟؟
بهتره اگه جونت رو دوست داری نزدیک من نشی ...
پیش مرتضی بشین که یاری نداره ، آزارش هم به کسی نمیرسه ...

morteza جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:55 ب.ظ

سید جو من غلط بکنم بخوا با تو بجنگم تو بیا بزن در گوش من اگه صدام دراومد(البته نزنیا).دوست داریم داداش

علوم آز91قم جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:17 ب.ظ

سلام
یاد یه حرفی افتادم گفتم بگم شاید دوست داشته باشید تجربه کنید.
طرف میگفت بهترین تفریح دوران بچگیم این بود که سوار اینجور وسایل که میخواستم بشم با خودم چند تا پیچ و مهره می بردم مینشستم کنار یکی که خیلی میترسه! وقتی هیجان دیگه میخواست به اوج برسه میگفتم: یا خدا! این یچ و مهره دیگه از کجا در اومد؟!!!!


جالب بود

A.hassanpour سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:05 ب.ظ http://muqnursing90.blogfa.com

3

ah سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:50 ب.ظ

اینو رفتم خیلی باحالههههههههههه حتمن دوباره امتحانش میکنم

خسته نباشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد