پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

پرستاران جوان

بچه های پرستاری 91 قم

مردی و این دنیا ....

امروز مردی را معرفی میکنم که شاید کمتر او را شناخته باشید

و 

داستانش را میگوییم با این دنیا و مردمانش

مردی صادق بود و حق میگفت

اما دنیا صداقت نمیداند

حق چیست؟

حق در دنیای ما جا ندارد


مردی با وفا نجیب و عاشق بود

اما به وفایش ستم کردند

به نجابتش پستی ورزیدند

و عشقش را در برابر دیدگانش سوزاندند


مردی بود عادل عالم و شجاع

جواب عدلش را ناسزا دادند

از علمش برای شمارش موهای استرشان خواستند

و شجاعتش را به تعبیر دشنه ای از فراسوی دیدگانش نمایش دادند


این مرد سر بر سیاهی چاهی میکرد که روشنی باطنش قرن ها با تاریکی دل این مردمان فاصله داشت


سر بر چاه میکرد و درد دلهایش که به حق جز در دل چاه معبری در بین خلق الناس نداشت میگفت


سر بر چاه میکرد و از غصه دوری گل زیبایش مینالید که مردمان آن را در آتش جهالت سوزاندند ساقه ی سبزش را شکاندند و ماه ها با آزار این مرد گلبرگهای زیبایش را پرپر کردند


سر بر چاه میکرد و مینالید از جفای این نا اهلان که سخنان خورشید گرمابخششان را در رابطه با خورشید بودن این مرد فراموش کردند و دست به تاریکی ظلمانی شب  اشخاصی دادند که از خورشید و انعکاس به حق آن خورشید غافل گشته بودند و تنها هفت قمر از اقمار بیشمار خورشید اول برای خورشید ثانی ماند که باز سه ماه با از دست دادن نور خود بلای جان خورشید ثانی شدند

 

اما در آخر داستان شیرین میشود چون دشنه های سنگین این مردم که قلبش را تکه تکه کرده بود این بار شمشیر زیبایی زهرآگینی شد که ماوای حکمت خداوندیش را شکافت و این مرد را به عشق خود رساند رستگارش کرد و نجوهای شبانه اش را با این چاه که تاریکی وجودش میلیون ها بار از قلب به ظاهر سفید مردم روشنتر بود خلاص کرد



بچه ها ممنون که خوندید متنمو ولی اگه متوجه نشدید اشارات و داستانهایی رو که از اون ها اشاره گرفتم برای متن تو ادامه مطلب میذارم


آن گه که دو پیمانه پر از باده کنید     آن گه که سری به مهر و سجاده کنید

یادی هم ز این عاشق دلداده کنید    آن گه که دلم در آتش افتاد کنید

 

ادامه مطلب ...